روحيهي خشوع و تواضع، شرط نيايش و نماز
1- «وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعينَ» خيلي از همسرها ميپرسند، كه همسر ما نسبت به نماز سنگين است. بچهي ما سنگين است. دامادم، عروسم، معلمين آموزش و پرورش، جوان است نماز ميخواند ميگويد: داداشم نماز برايش سنگين است. چه كنيم؟ قرآن ميگويد: دليل اينكه نسبت به نماز سنگين است، «إِنَّها لَكَبيرَةٌ» كبير يعني چه؟ سنگين و بزرگ است. «إِلاَّ عَلَى الْخاشِعينَ» آن كسي كه نماز برايش سنگين است، معلوم ميشود خشوع ندارد. من مكرر گفتم ولي از چيزهايي است كه بايد صد بار ديگر هم بگوييم. اين خشوع يعني چه؟ ميگويند: «في صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ» (مؤمنون/2) آدم خاشعي است. خشوع يعني شرمنده شود. آنهايي كه نماز نميخوانند شرمنده خدا نيستند. يك دوربين به آنها بدهي ميگويد: مرا شرمنده كردي. خجالت مند كردي. اما خدا يك جفت دوربينش داده، هيچ به خدا نميگويد: شرمندهام. با اينكه اين دوربين دهها امتياز بر آن دوربين دارد. ظريفتر، سبكتر، نود سال فيلمبرداري ميكند، عكسش را عوض نميكنيم. هم ساده برميدارد و هم رنگي، هم از دور برميدارد و هم از نزديك، از سه زاويه عكس برميدارد. خودش اتوماتيك حفاظت شده، با اشك شور چون چشم با پي است، پي فاسد ميشود، مگر اينكه در آب و نمك باشد، با مژه، با پلك، با ابرو، ما دوربين نزدمان مهم است ولي چشم براي ما مهم نيست.
با دو، سه مثقال پي رابطهي ما با هستي قطع ميشود. شما اين را ببند. رابطهات با تمام هستي قطع ميشود. باز ميكني،با همهي هستي برقرار ميشود. خدا بين شما و هستي را با دو سه مثقال پي برقرار كرده است. عرض كردم اين را من خودم هم خاطرم جمع است كه تكرار كردم، ولي دوست دارم اينقدر تكرار كنم كه تقريباً همهي مردم ايران بشنوند. چون هر دفعه كه ما ميگوييم يك مقداري از مردم ميشنوند و عدهاي پاي تلويزيون نيستند.
تلويزيون يك فيلمي را مكرر نشان داد. پيرمردي با جوانش پارك رفتند. پيرمرد از جوان پرسيد: اين چيه؟ گفت: گنجشك است. لحظاتي گذشت، گفت: چيه؟ دوباره گفت: گنجشك است. منتهي يك خرده تند تر. دفعهي سوم جوان گفت: پدر گنجشك است! چند بار بگويم! با تشر گفت. پيرمرد رفت دفترچه خاطرات را آورد خواند، گفت: پسر يك زماني كوچولو بودي، تو را در همين پارك آوردم. دهها بار پرسيدي: اين چيه؟ گفتم: عزيزم گنجشك است! قربانت بروم گنجشك است. دهها بار من گفتم قربانت بروم، گنجشك است. تو دفعهي سوم سر من داد زدي؟ اين پسر شرمنده شد. اين را خشوع ميگويند. خشوع يعني انسان شرمنده شود. خدايا من شرمندهي تو هستم!
دولت به ما يك سيم برق ميدهد، تا پولش را ندهيم ميآيد قطع ميكند. تو صبح تا شب به ما خورشيد ميدهي، «وَ جَعَلْنا سِراجاً وَهَّاجاً» (نباء/13) ما يك گلدان ميخواهيم درست كنيم، كلي بايد خرج كنيم. جنگلها را، دهها هكتار در دهها هكتار براي ما سبز نگه ميداري. شرمندهام، يك خرده آب به ما ميدهند، پول از ما ميگيرند. دائماً در زمستان كه هست باران ميفرستي فكر تابستان و هندوانههاي ما هستي. زمستان باران ميفرستي كه ما در تابستان بي ميوه نباشيم. شرمندهام!
ما براي اينكه به نماز دعوت كنيم بايد نعمتهاي خدا را يادمان بياوريم. اين آقايي كه به شما حقوق ميدهد مگر چقدر ميدهد كه از پاي ميز بلند نميشوي. آخر نعمتهاي خدا كه فوق اين است، بلند شو نمازت را بخوان. «وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعينَ» اشكال دارد اين آيه را با هم دوبار بخوانيم؟! اين آيه را حفظ كنيم. «وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعينَ» يك، دو، سه... محكم بخوانيد! {همه حضار با هم ميخوانند}